مولا حسین (ع)

<<به نام خدای مولا حسین (ع)>> 

 

  

 

مولا حسین جان 

  

 

باز محرم و ماه عاشقی 

 

باز تجلی عشق  

 

باز گریه های بی اختیار    

باز آب...   

 

امام حسین (ع)، شجاع مرد گیتی ، فقط تشنگی ایشان را نباید نگریست ، از تشنگی به عظمت و استقامت ایشان برسید ، ایشان برای خدا بودند.

 

فرمانده عشاق دل آگاه حسین است

بیراهه مرو ساده ترین راه حسین است

از مردم گمراه جهان راه مجوئید

نزدیک ترین راه به الله حسین است....  

 

التماس دعا

 

یعنی معنی اصلی سیاست همینه!

 

سیاست یعنی فریب... حالا هر جا و هر کشوری و هرانسان ...  ! 

   

 من از سیاست بیزارم و از آنچه عرضه میکند ما بایست بیشتر به یکدیگر و به انسانها اهمیت بدهیم... 

                        

یک روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدرجان

! لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی ؟ پدرش فکر می کنه و می گه :بهترین

راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه

سیاست بشی من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم..

مامانت جامعه هست، چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه. کلفت مون(خدمتکارمون) ملت

فقیر و پا برهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه وهیچی نداره. تو

روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی. داداش کوچیکت هم که

دو سالش هست،نسل آینده است.امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و

 فردابتونی در این مورد بیشتر فکر کنی. پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر

کوچیکش از خواب می پره. می ره به اتاق برادر کوچیکش و می بینه زیرشرو

کثیف کرده و داره توی خرابی خودش دست و پا می زنه. می ره توی اتاق خواب

پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرو رفته

و هر کار می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه. می ره تو اتاق کلفت شون که

اون رو بیدارکنه، می بینه باباش توی تخت کلفتشون خوابیده .....؟؟؟؟ میره

و سر جاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه. فردا صبح باباش ازش

می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیست؟ پسر می گه: بله پدر، دیشب فهمیدم

 که سیاست چی هست. سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو

می ده، درحالی که جامعه به خواب عمیقی فرورفته و روشنفکر هر کاری می کنه

نمیتونه جامعه رو بیدار کنه، در حالیکه نسل آینده داره توی خرابیه خودش دست و

پا می زنه! 

 

یا علی

وقتی که بچه بودم ......

دکتر شریعتی : وقتی که بچه بودم ......

وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخش...!

شیر مرد

من کنت مولاه فهذا علی مولاه 

ذهن کال و خمار من امشب بیداره بیداره!

و مبهوت

چقدر بزرگ ،

چقدر زیبا و فداکار

چطور ان همه خوبی و مردانگی در یک نفر ظهور می کند!

و ان یک نفر اسمی به زیبایی علی دارد

و زمان هم همراه مولاست

و علی می شود مولای ما

و علی می شود مولای یتیمان

و علی می شود پروردگار عدالت

و علی می شود واژه شجاعت

و بهجت تبریزی که خدایش بیامرزد ،

                                    چه خوش گفت که : نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت...

وشاعر خوش ذوق سرزمین آریایی وگستراننده صلح ، مولانا ، چه برتر از ما مولا را وصف میکند:

 " از علی آموز اخلاص عمل ------------  شیر حق را دان منزه از دغل" (مولانا)

ما مولایمان علی امیرالمومنین است ، بوسه بر نامش که همیشه بر کودکان محبت داشت و یتیم نواز بود ،

و  همپا و همراه محمد(ص)...

شانه ها و دستهایش در تکاپوی کمک به دیگران....

دردهای دلش

غمهایش

آدمان نمی فهمیدند و او درد دلش را با چاه میگفت و ،

وقتی یاس نبود...

آه ... چه انسان آراسته ای ...

ایشان از درک ما هم فراتر می روند و ما هم نمی توانیم حساب کنیم عظمتش را...

ویک ضربت نه بیشتر برای قصاص  ... و این عدالت

و من

چقدر دورم از مولا...

چقدر غرق این دنیا...

چقدر مانده ام تنها... 

و اما ما مردمانی از سرزمین کوروش و پارس و مردمان آریایی ، پاسدار خدمات مولا و عاشق او هستیم و خواهند ماند...

گاه نمی دانم کیم!

 

 

  

 

 

 

 

 

 

گاهی دنیای اطرافم را آنچنان رنگین می بینم که فرصتی برای یکرنگ شدن نمی بینم. 

گاهی آنقدر بلند سکوت میکنم که صدای همه در می آید! 

گاهی دلم را به دریا میزنم ، اما همیشه غرق میشوم! 

گاهی نگاه های دیگران من را به چیزی جلب میکند که خود می بینند. 

گاه تصمیم بر ترک دنیا دارم ، درحالی که چیزی ندارم! 

گاه در اوج رویا هایم تنها به مرگ ختم می شوم! 

گاه میخواهم خودم را خاک کنم اما هرگز زورم به خودم نرسید! 

گاه میخواهم برای کسانی بنوازم در حالیکه آنها گوشهایشان را بسته اند! 

گاه آنقدر چشمانم را بسته مبینم! گاهی صدای خودم را هم نمیشنوم! 

گاه میخواهم راستگو باشم در حالی که هیچ چیز را درست و صادق نمی یابم!  

گاه کسی را بی صدا دوست می دارم در حالی که نفرت را در چشمانش نهفته میبینم! 

گاه مهیای خندیدن میشوم اما اگر گریستن اجازه دهدو گلویم را رها سازد! 

گاه در مقابل هجوم اعتراضات دیگران خاموش مینشینم و از شجاعت خود مغرور! 

و گاه در مقابل سکوت دیگران با صدای بلند فریاد می زنم و ...! 

 

آقای آلبرت اینشتین :خداوند برای آفرینش جهان تاس نیانداخت!

 

<<جملاتی بسیار زیبا از آقای آلبرت اینشتین >>  

 

 / خداوند برای آفرینش جهان تاس نیانداخت./

 

/ مسلما نیروی جاذبه هیچ مسئولیتی در قبال افتادن انسانها در عشق ندارد !/

  

/گاهی اوقات ما بهای هنگفتی را برای هیچ می پردازیم./      

 

/ انسان عموما از نسبت دادن صفت زیرکی به دیگران اجتناب می کند، مگر به دشمن. / 

 

با ادامه مطلب همرا باشید

 

ادامه مطلب ...

جمله ای زیبا از آقای فیزیک اینشتین

به نام خدای آفریننده آلبرت اینشتین! 

          

Dear Albert Enstein 

 از نظر من و خیل دیگران  آلبرت اینشتین یکی از دوست داشتنی ترین و باهوشترین های دنیا بود  به واسطه نظریات بسیار پیچیده در مورد مکان و زمان و ...  نور و نسبیت خاص و عام  (special & general relativity ) و نوع خاص رفتار و گفتار و ظاهرش که آلبرت رو متمایز کرده نسبت به دیگران و خیلی از مردم دنیا در همه سطوح او رو دوست دارند.

   

 

 

 

 

 بندی زیبا از آقای اینشتین :

 

انسان قسمتی از کل است، که ما به آن می گوییم جهان ، قسمتی که محدود است در زمان و مکان. او خودش را، افکارش را و احساسش را مثل چیزی جدا از بقیه تجربه می کند- نوعی فریب بصری از هوشیاریش. این اغفال برای ما نوعی از زندان است، مهر و عاطفه منحصر میشود به امیال خودمان و اندکی اشخاص نزدیکتر به ما. وظیفه ما باید این باشد که از این زندان "با فراختر کردن دایره مهربانیمان برای در آغوش گرفتن همه مخلوقات و زیبایی طبیعت" خودمان را آزاد کنیم.