به نام خداوند دوران کودکیم...
وقتی که من بچه بودم
پرواز یک بادبادک
میبردت از بامهای سحرخیزی پلک
تا نارنج زاران خورشید
وقتی که بچه بودم
خوبی، زنی بود که بوی سیگار میداد
و اشکهای درشتش از پشت عینک
با قرآن میآمیخت
آه آن روزهای رنگین
آه آن روزهای کوتاه
وقتی که بچه بودم
آب و زمین و هوا بیشتر بود
و جیرجیرک شبها در خاموشی ماه
آواز میخواند
وقتی که بچه بودم
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت سرشار باشد
آه آن روزهای رنگین
آه آن روزهای کوتاه
آه آن روزهای رنگین
آه آن فاصلههای کوتاه
آن روزها آدم بزرگها و زاغهای فراق
این سان فراوان نبودند
وقتی که بچه بودم
مردم نبودند
آن روزها
وقتی که من بچه بودم
غم بود
اما
کم بود
خدا بیامرزد فرهاد را ...
سلام . واقعا زیبا بود . دوران کودکی دوران پاک بودنه . دورانیه که آدم زندگی رو کاملا احساس می کنه . رها بودن رو احساس می کنه . خندیدن رو احساس می کنه . زنده باد کودکی هامون
مرسی علیرضا جان
دوران کودکی دوران رهایی و پروازه و خیالاتی تا بی نهایتهای کودکانه!
ممنون
می گذره روزای عمرت
تو جاده های خلوت
روزای پیش رو را ندیدم
ولی از گذر روزهای رفته
حس می کنم
چیزی فراتر از گذشته نباشد
زندگی ما به امید
روزهایی که می دانیم
فرا نمی رسند
می گذرد.
یا علی!
سعید دمت گرم بابت مصاحبه سیاوش
مرسی
یا علی
سلام مهدی جون
الان فرزاد پیش منه
اومدیم یه سری بهت بزنیم!
برقرار باشی و سبز
به فرزاد سلام برسون
دم شما گرم...
یا علی