وقتی که بچه بودم...

به نام خداوند دوران کودکیم... 

 

 

زنده یاد فرهاد 

 

 

 

وقتی که من بچه بودم

پرواز یک بادبادک

می‌بردت از بام‌های سحرخیزی پلک

تا نارنج زاران خورشید

وقتی که بچه بودم

خوبی، زنی بود که بوی سیگار می‌داد

و اشک‌های درشتش از پشت عینک

با قرآن می‌آمیخت

آه آن روزهای رنگین

آه آن روزهای کوتاه

وقتی که بچه بودم

آب و زمین و هوا بیشتر بود

و جیرجیرک شب‌ها در خاموشی ماه

آواز می‌خواند

وقتی که بچه بودم

در هر هزاران و یک شب

یک قصه بس بود

تا خواب و بیداری خواب‌ناکت سرشار باشد

آه آن روزهای رنگین

آه آن روزهای کوتاه

آه آن روزهای رنگین

آه آن فاصله‌های کوتاه

آن روزها آدم بزرگ‌ها و زاغ‌های فراق

این سان فراوان نبودند

وقتی که بچه بودم

مردم نبودند

آن روزها

وقتی که من بچه بودم

غم بود

اما

کم بود 

 

خدا بیامرزد فرهاد را ...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ب.ظ http://goftan.blogsky.com

سلام . واقعا زیبا بود . دوران کودکی دوران پاک بودنه . دورانیه که آدم زندگی رو کاملا احساس می کنه . رها بودن رو احساس می کنه . خندیدن رو احساس می کنه . زنده باد کودکی هامون

مرسی علیرضا جان
دوران کودکی دوران رهایی و پروازه و خیالاتی تا بی نهایتهای کودکانه!
ممنون

سعید سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ب.ظ http://grave-stone.blogsky

می گذره روزای عمرت
تو جاده های خلوت
روزای پیش رو را ندیدم
ولی از گذر روزهای رفته
حس می کنم
چیزی فراتر از گذشته نباشد
زندگی ما به امید
روزهایی که می دانیم
فرا نمی رسند
می گذرد.

یا علی!

سعید دمت گرم بابت مصاحبه سیاوش

مرسی

یا علی

سعید سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:28 ب.ظ http://grave-stone.blogsky.com

سلام مهدی جون
الان فرزاد پیش منه
اومدیم یه سری بهت بزنیم!

برقرار باشی و سبز

به فرزاد سلام برسون
دم شما گرم...
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد