"بی تو" بی اختیار با دستان سیاوش پرواز کردم...!

من نمیتونم حرفی بزنم...ولی پرحرفی ام رو تحمل کنید !

 

 

  

 

لذت ببرید از هنر نوازش استاد قمیشی بر موسیقی در روز و شب ولادت امام حسین (ع)... 

ولادت امام حسین هم مبارک باشه بر ما مردمان سرزمین آریایی و پارس..

   

گاهی برای تعریف چیزی بایست تفکر کرد و قلم رو حفظ کرد و چرخاند تا کلمه ای در خور توجه به ذهن آدمی خطور کنه تا صفحه کاغذ رو آغوش بگیره ، واژه ای که تشعشع اون تمام وجود استاد سیاوش رو در بر بگیره...

عالی ، فوق العاده ... نه ، دیوار فرهنگ لغت مغز من کوتاست و نیست چیزی برای بیان جز اشک...!

استاد ، کاش (ما) برای این احساس مقدس و نابی که نوازش دستانت بر صفحه موسیقی نواخت می توانستیم بوسه بر دستانت بزنیم

 من زیرکی این مرد رو در مورد تایم ترک تحسین میکنم...  

 از نظر من پیانو و ویولن سل این اثر جزء قشنگ موسیقی هست و تحریر سیاوش که همیشه با صدایی مخملی خسته و بی نوسان (تنها نگرانی من کهولت سن و کم شدن کشش حنجره سیاوش هست و کم شدن اوج صداش ...)، تنظیم خشایار(KC).. نوع و مهندسی ویدئو هم نمره excellent رو میگیرن...

 فکر میکردم قدیما سیاوش بیشتر رنگ سیاوشی میزد اما... 

سیاوش عزیز "بی تو" و ملودی هایت من ...

  

  این  پیانوی استاد من رو به ماورا و سرزمین آرمانی ام برد ... 

 از سیاوش ممنونیم که تو این حجمه  بازار موسیقی  و  بازار گرم کنهای  موسیقی هجو ، با تمام وجود آهنگسازی میکند و علی رغم سختی (کهولت سن) خالص و ناب میخواند و به راستی استاد است...   

 

وقتی دو غریبه ... دو دلواپس ... دو نقطه چین..
شعر و ترانه از ترانه سرایی که نه یغما گلرویی و نه احسان یاورانی و نه مقدم  و نه جنتی عطاییست و نه هیچکدام ... باز سیاوش جوان دیگری را مطرح میکند به اسم شایان جعفر نژاد...! 

 این اثر کاملآ احساسی و عاشقانست ، بدون پیچیدگی ، بدون گفتاری غامض و در عین حال بدون سادگی و در کل اعتدال رو حفظ کرده...
من در تمام بخشها اعتدال و زیبایی رو حس میکنم...

 "بی تو" با دستانت آمد... و من پرواز کردم... 

 

دوستان من رو به خاطر بیان احساساتم ببخشید... آدمی همین هست موجودی خاکی سرشار از احساس !

البته این آهنگ جزء آلبوم جدید استاد خواهد بود و این فایل صوتی (Mp3 ) از روی موزیک ویدئو   

برداشته شده ! 

از صابر عزیز و آقا که در وبلاگ فوق العاده زیباش، افراد رو برای دانلود اهنگ استاد به وبلاگ من هدایت میکنه کمال سپاسگزاری رو دارم...

 

ویدئو با کیفیت عالی - download  

  

 

  Mp3-128    

  

Mp3 -192   

 

Mp3- 320   

 

 

کودکانه مینویسم دوستدار سیاوش و همه دوستدارانش...  

 یا علی 

عید بزرگ مبعث و آهنگ "بی تو "سیاوش

چیزی برای گفتن نیست... 

گفتنی ها را گفته اند... 

خداوند محمد (ص) را برانگیخت تا آفرینش معنا یابد... 

 

محمد (ص)  

  

.

.

صدای یک موسیقی گوش نواز رو از مایلها و فرسنگها آنطرفتر ، میتوانم بشنوم...!  

سیاوش  

 

  

24 تیر ماه ساعت 21:30 دقیقه... 

 

 

یا علی

بهشت و جهنم

روزی مردی مومن و پاکدامن از خدا خواست که بهشت و جهنم را به او نشان دهد. خداوند نیز قبول کرد و سپس او را به سوی دو در برد.خداوند او را داخل یکی از درها کرد. پشت آن در اتاقی کوچک با میزی گرد در وسطش بود که چند نفر دور میز نشسته بودند. روی میز غذاهایی خوشمزه و لذیذ جود داشت که فضای اتاق را پر کرده بود.به آرنج دست هر یک از افراد قاشقی با دسته ای بلند بسته شده بود.به طوری که آنان نمی توانستند قاشق خود را پر کنند و سپس به دهان ببرند.همه ی آن افراد لاغرو مریض و رو به مرگ بودند. مردبیرون آمد خداون گفت:این جا جهنم است.
سپس مرد وارد اتاق دیگری شد .آن اتاق نیز ماننداتاق قبلی با میز گردی در وسط و غذاهای لذیذی بر روی آن بود با این تفاوت که افراد آن اتاق همگی سالم و خوشحال از غذا ها لذت می بردند در حالی که آنان نیز مانند افراد اتاق قبلی قاشق های بلندی به دستشان بسته شده بود اما آنان یاد گرفته بودند که به یک دیگر غذا دهند و با هم به خوبی زندگی کنند.
مرد بیرون آمد و خداوند گفت این جا بهشت است.
کسانی که تنها به فکر خود هستند جایگاهشان در جهنم است و کسانی که به فکر دیگران نیز هستند و دیگران را نیز در خوشی خود نیز شریک می کنند جایگاهشان در جهنم است.

تحقیقات نشان داده که از 100 درصد مردم تنها 3 درصد آنان این مطلب را برای دیگران نیز بازگو می کنند تا مانند افراد اتاق دوم باشند.73 درصد دیگر این کار را نمی کنند.
من هم این مطلب را نوشتم تا جز 3 درصد باشم.

عطر یاس


            دکتر شریعتی:
            خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.
            دیدم که فاطمه نیست.
            خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
            دیدم که فاطمه نیست.
            خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
            دیدم که فاطمه نیست.
            خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
            باز دیدم که فاطمه نیست.
            نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
            
            «فاطمه، فاطمه است»
              

           شهادت حضرت فاطمه را به تمام شیعیان تسلیت میگویم ، ان شاءالله 

            و به حق فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بهترین تقدیر برای ما رقم بخورد... 

           عجب قلبی دارد علی (ع)...

           یا علی مرتضی 

وقتی که بچه بودم...

به نام خداوند دوران کودکیم... 

 

 

زنده یاد فرهاد 

 

 

 

وقتی که من بچه بودم

پرواز یک بادبادک

می‌بردت از بام‌های سحرخیزی پلک

تا نارنج زاران خورشید

وقتی که بچه بودم

خوبی، زنی بود که بوی سیگار می‌داد

و اشک‌های درشتش از پشت عینک

با قرآن می‌آمیخت

آه آن روزهای رنگین

آه آن روزهای کوتاه

وقتی که بچه بودم

آب و زمین و هوا بیشتر بود

و جیرجیرک شب‌ها در خاموشی ماه

آواز می‌خواند

وقتی که بچه بودم

در هر هزاران و یک شب

یک قصه بس بود

تا خواب و بیداری خواب‌ناکت سرشار باشد

آه آن روزهای رنگین

آه آن روزهای کوتاه

آه آن روزهای رنگین

آه آن فاصله‌های کوتاه

آن روزها آدم بزرگ‌ها و زاغ‌های فراق

این سان فراوان نبودند

وقتی که بچه بودم

مردم نبودند

آن روزها

وقتی که من بچه بودم

غم بود

اما

کم بود 

 

خدا بیامرزد فرهاد را ...

 

Expectation of Death

در انتظار و آرزوی مرگ  

 

 

 

حقیقت زندگی 

 

 

بعد 12 ، 13 روز هنوز موضوعی نیست که بنویسم... یه جورایی خسته ام و قلم مغزم یاری نمی کنه. 

 

عیبی و نقصی دیده نمیشود وقتی تظاهر می کنی همه چیز رو به راه است! 

اینکه خداوند برای تولد انسان مرگ قرار داد خوشحالم... 

در عجبم که بعضی آدمکهای پوشالی  با بدون ذره ای احساس چگونه زندگی می کنند ... 

غرور...!

تکه ای استخوان با گوشت و آب و پوست و دنیایی از تکبر...! 

حتمآ دیده اید عده ای را که دوست دارند دنیا و مردمانش به گونه ای باشند که آنها می خواهند! 

این همه غرور برای چه ؟   

من میخواهم به ماورای این دنیا سفر کنم آنجا کسانی خواهند بود که همیشه منتظرم مانده اند... 

آنجا دوستان بهتری از زمین دارم...جایی که دوست داشتن بهانه ای ندارد...

انسانی که سالها پیش از بین آدمکها و مترسکای این دنیا پرواز کرد و من تنها ماندم... 

من الان 24 ساله ام سر سخت تر از همیشه و در اوج غرور بی توجه به هیچ کدام از آدمکها...! 

نفس میکشم پس هستم... 

خداوند هم هست پس من تا لحظه مرگ و آن روز امیدوارم! 

تا لحظه پرواز از بین ادمکها ...

پیری

صدای رعد از آن سوی آسمان  به گوش میرسد ... 

رگباری بارید...!

 گویی دیگر همه جا سبز میشود همه جا دگرگون خواهد شد بهار زمستان را کنار زده... 

زمستان رفتنیست

اما من هنوز نمیتوانم باورکنم  بهاری در کار باشد...

اینجا ، این دنیا بهاری نخواهد داشت ...!

من از درون پیرشده ام... جوان زحادثه ای پیر می شود گاهی 

اما 

الهی محتاج محبت لایزالت ، سبز شدن واقعی را به ما هدیه کن...

 

حال با  نگاه بر حروف صفحه کیبورد یادم می اید چه بنویسم ...درست الان! 

میخواهم شاد باشم و  شادمان بنویسم اما نمیتوانم...

مینشینم در گوشه اتاقم ، شاید متنفر تر از همیشه به نظر برسد چهره من! 

کاش آنقدر ناتوان نبودم که نتوانم توانی هایم ... 

کوچه خلوت تنهایی ام فراوان سیاه میزند...  

نقض قانون وجودم مرا به نابودی می کشاند... صدای همهمه اطراف من تنهایی ام را بیشتر میکند 

گویی تنم را بر روی کوچه های تفت داده شده ی سنگی بکشند نه کویر داغ ! 

متنفرم از همه چیز چون دیروز عاشق هر چیز بودم! 

خونی که در رگم جریان دارد  رنگ شب میزند... 

اینجا حتی چراغی نیست و لیکن من کورم...!  

صدای سگها را اما خوب میشنوم...صدای خوبی نیست اما از صدای انسانهایی که وفایی ندارند برایم خوش تر است...!  

من از دورن در حال گداختنم و این را هیچکس درک نمیکند جز خدا. 

 

 

 

 

 

پروردگار من ، خورشید گرم و  درخشان ، دستهای گرمت را لمس میکنم هر چند کورم و  نوری نمیبینم...!   

 

And pain is so close to pleasure